رفتن

نمیدونم کجای مسیر زندگیمو دارم اشتباه میرم که تا وقتی احساس میکنم به ساحل امنم رسیدم باز میبینم ته بن بستم...مقصر حال این روزا کی میتونه باشهدلم حال خوب میخوادامشب یاد قدیما افتادمزمانایی که از ناراحتیم نمیدونستم چیکار کنم و بغض داشتم و دلم میخواست زودتر شب بشه تنها باشم و گریه کنمچرا جسارت خیلی کارارو ندارمنمیدونم دوست داشتن رو گفتن چرا سختهچرا نمیتونیم عشقی که داریمو نگه داریماصلا دنبال چی هستیم تو زندگیبعضی موقع ها احساس میکنم اگه زندگیمو مینوشتم یه رمان پرفروش می شدچرا ادما میان که اشکمونو در بیارنحالم خوب نمیشهقلبم درد میکنهدلم تنگ صداشه نوشته شده در چهارشنبه هفدهم آبان ۱۴۰۲ساعت 22:32 توسط نازنین| رفتن...

اگر تنهاترین تنهایان شوم ، باز هم خدا هست،  او ، جانشین تمام نداشته های من است                       من سخت نمیگیرم ! سخت است جهان بی تو♥️✨ نوشته شده در چهارشنبه دهم آبان ۱۴۰۲ساعت 15:7 توسط نازنین| رفتن...